آنقدر دوستت دارم که
یادم نمیآید از کجا شروع شد
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان ..
تو یکهو پایت را
همان جایی گذاشتی که باید میگذاشتی
دیگر هم از من نپرس تا کی دوستم داری...
مگر میشود جلوی راه اقیانوسها را بست؟
مگر میشود جلوی خورشید
چیزی قرار داد که دیگر نتابد
برای دوست داشتنهای من
هیچ پایانی وجود ندارد
اگر تو نباشی و حتی اگر تو نخواهی
این نویسنده داستان خودش را مینویسد!